۱۳۸۹/۰۲/۰۹

میدهی بر باد

گیرم به کمک چند تا تاکتیک از روی صورت کسی فهمیدیم داره دروغ میگه یا نه، دلمونو چی کار کنیم؟ چطور بفهمیم که دلمون داره بهمون دروغ میگه؟
+(سریال lie to me رو نبینید)

۱۳۸۹/۰۲/۰۷

بهمن صابری!

دیشب فروزنده یه مصاحبه داشت با رکسانا صابری که از همون اولش آدمو جذب می کرد. بحث کشید به دوستی یه بهمن قبادی و رکسانا صابری و چند لحظه بعد فروزنده اشتباهی گفت: خانم قبادی و چه لبخند دلنشین و شیطنت باری رو لبای رکسانا نشست که نمی تونست کنترلش کنه. یه لبخند پر از زنانگی، به دور از هر سیاست و حقوق بشر و زندان های ایران و بازجو و...
یه لبخند پر از راز، که فقط مختص دو تا آدم مثل بهمن و رکسانا ست
خوش به حالت بهمن قبادی...

۱۳۸۹/۰۲/۰۴

اردی بهشتیاش صلوات!

بیداری اجباری 6 صبح، کلی دلخوری از کلی آدم، حس نفرت انگیز مقایسه خودم با دیگران، یه پرنده مرده تو خونه ام... گمونم قراره یه سال خالی از کلیشه داشته باشم، هر چند تلخ...
پ.ن:گرچه، بارون خیلی چسبید...
پ.ن: می دونم پست مناسبی نبود، اما نوشتم که یادم نره سوم اردیبهشت 89 چه حس بدی به همه چی داشتم...

۱۳۸۹/۰۲/۰۳

مواظب خودت باش!

نگرانم، نگران تو که زیادی تکلیفت با این زتدگی معلومه، نگران اون که اصلا نمیدونه واسه چی باید زندگی کنه و روز به روز بی تاب تر میشه. نگران تو که اون روزا دوست داشتی "ساختمان" بخونی و این روزا درگیر یه مشت مسافری که نمیدونی باید باهاشون چی کار کنی. نگران اونی که روز به روز چروک های صورتش بیشتر می شه و من به سختی به یاد می یارمش با اینکه هر روز تلفنی باهاش حرف می زنم. نگران اونی که یه روز می خواست دنیا رو عوض کنه و این روزا باید بشینه و آروم و صبور به نصیحت هر ننه قمری گوش کنه و دم نزنه. نگرانم...

پ.ن: اصلا واسم نشانه ی خوبی نبود که امروز مجبورم کردن 6 صبح بیدار شم (-;

۱۳۸۹/۰۱/۳۰

که نگار می رسد

سی ام فروردین!

تولدت مبارک

۱۳۸۹/۰۱/۲۸

حرف نداره!

بعضی مسائل فقط در لحظه ای که اتفاق می افتن، قشنگن و بعد از اون هر چقدر بخواین توصیفش کنید فايده نداره و ممکنه اوضاع بدتر بشه و به قول شریعتی "زیر انگشتان تشریح بپژمرد". درست مثل یه قطره جوهر که میریزیش تو یه ظرف آب. لحظه ی انتشار جوهر در آب جزو زیباترین اتفاق هاست ولی بعد از اینکه جوهر در آب پخش شد، هرچقدر شما سعي کنيد اینو واسه کسی توصیف کنید فایده نداره چون در حال حاضر بیننده داره یه ظرف آب رنگی رو می بینه که حتی ممکنه قشنگ هم نباشه...
بعضی روابط هم همینطورین. نبايد در موردشون با کسی حرف بزنین. ممکنه دو نفر ساعت ها رو یه کاناپه بشینن -بی هیچ کلامی- و هر کدوم به مسائل خودشون فکر کنن و در عین حال مراقب کوچکترین حرکت طرف مقابلشون هم باشن و بعد از چند ساعت هم خداحافظی کنن و برن. اما از همین هم کلي لذت برده باشن... حالا اگه اینو واسه کسی تعریف کنین محاله باور کنه و اگر هم باور کنه محال لذت ببره...


پ.ن: این واسه مامان بود که مشتاق دونستنه...

پ.ن: مرغ مینام از صداي رعد و برق می ترسه...

ناشر8

نگذاشت از دلتنگی آن سالها بگویم، نگذاشت یک دل سیر سر بر شانه هایت بگذارم و زار زار برای آن سوء تفاهم لعنتی گریه کنم، نگذاشت حتی یک جمله از گلایه هایم به انتها برسد. نگذاشت یک دل سیر نگاهت کنم... آن صدای پیانوی لعنتی را می گویم، نگذاشت حتی وقتی برای اولین بار هوس کرده بودی یک جمله ی کوتاه عاشقانه حواله ی این در به در کنی، حرفت تمام شود و من هنوز در حسرت فعل آن مانده ام که آیا "دارم" بود یا "داشتم"...آن پیانوی لعنتی را می گویم...

۱۳۸۹/۰۱/۲۵

پوچیدیم...

نه برای دلتنگی هایمان بادی می وزد، نه برای طپش هایمان امیدی از راه می رسد، نه برای فریاد هایمان رعد و برقی که صدایمان را بپوشاند.
غیر از تو، هیچ چیزی این روزها خوب نیست. هیچ...

۱۳۸۹/۰۱/۲۴

عادت

همواره طالب بی قراری باش
قانع نشو
سازش نکن
هرگاه عادت، وعده ی راحتی می دهد، ویرانش کن
بزرگترین گناه ، رضایت است.

-نیکوس کازانتزاکیس

خواب

خواب رویای فراموشی هاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشی هاست
من شکوفایی گلهای امیدم را
در رویاها میبینم
و ندایی
که به من می گوید
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
"سحر نزدیک است"

-حمید مصدق

۱۳۸۹/۰۱/۲۳

قبله!!!!

مسجدمون هم زنونه مردونه داره... اونجا دیگه چرا؟ مگه تو مسجد موقع نماز، خانما پوشیده نیستن؟ مگه کسايی که می رن تو مسجد متدین و نماز خون نيستن؟ مگه دستورات خدا رو نمی دونن؟ پس چرا از هم جداشون می کنن؟ اگه به آدمایی که اون توان نمی شه اعتماد کرد پس تکلیف بقیه چيه؟

پ.ن: خفه شو و یه بوس بده...

۱۳۸۹/۰۱/۲۱

ماشین ظرفشویی

کاش یه جایي هم بود واسه اینکه بري از خودت شکایت کنی، ول کن ماجرا هم نباشی ها!!
کاش یه جایی بود که می شد بری آدم هایی که از لحاظ روحی و فکری و فرهنگی، مستعمل و از کار افتاده شدن رو ببری و زیر قیمت بفروشی و همه رو از دستشون راحت کنی.
و در آخر یه جای امن و بی دغدغه واسه... کشیدن

پ.ن: بيشتر از این اذیتم نکن. واسه همه مون بهتره...
پ.ن2: یه مدل خوب ماشین ظرفشویی بهم معرفی کنین لطفا!

۱۳۸۹/۰۱/۱۸

عاق والدین!!!!!!!!!!!

صرف اینکه پدران و مادران ما در یک هماغوشی (که قریب به اتفاق آنها نه از روی عشق، که از روی شهوت و غالبا در شب های جمعه اتفاق می افتاده) ما را "تولید" کرده اند، نمی توانند تا ابد ما را آنگونه که دوست دارند بخواهند...

پ.ن: یادم بده که برای خودم زندگی کنم...

۱۳۸۹/۰۱/۱۵

لطفا زنده بمانید!!!

وقتی یه نفر داره باهاتون در مورد تمام نیازش به خود کشی و میل سیری ناپذیرش به این کار باهاتون حرف می زنه و میگه اگه شما و امثال شما که واسش مهم اید، نبودین تا حالا هزار باره خودشو کشته بود، نگید: " اتفاقا چند روز پیش یه جایی خوندم که صادق هدایت گفته: آدمی یه سرمایه مهم داره و اون خودکشی یه که می تونه هر وقت لازم شد ازش استفاده کنه."
نگید اینو. احتمالا طرف منتظر بوده بهش بگین: آره عزیزم، اگه بلایی سرت بیاد منم می میرم، تو رو خدا از این حرفا نزن. و یه کم هم اشک قاطیش کنین...
اگه نمی تونین اینا رو بگین حداقل جمله اولی روهم نگین...

پ.ن: اینه فرق من با بقیه که باعث می شه همه مجذوبم بشن!!!...

۱۳۸۹/۰۱/۱۴

ناشر7

چه کنم با چه کنم های نگاهت؟ تو بگو
بزنم قرعه به نامت؟ تو بگو
تو بگو هر چه تو خواهی
تو بخواه هر چه تو دانی
هر شبم تنگ در آغوش توام
ندمیده گل صبح
در به در
در پی آرامش چشمان توام
تو بیاسای دمی، همخوابه
که من همچون دو هزاران شب پیش
ندمیده گل صبح
بار می بندم و
از خیر سلام سحرت می گذرم
تو بیاسای دمی، همخوابه

۱۳۸۹/۰۱/۱۳

ترا من چشم در راهم

انتظار، انتظاره. گذشته و آینده اش فرقی نمی کنه
چشم به راه و چشم به در بودن اون روزا، این روزا چشم به صفحه موبایل و مانیتوریم، منتظر یه اس ام اس یا ایمیل
انتظار انتظاره... دیروز و امروز نداره


+به هفت سین ات یه شین هم اضافه می کردی ضرر نداشت...