۱۳۸۹/۰۱/۰۹

مقایسه

+تو واسه من مثل آیدایی واسه شاملو

۱۳۸۸/۱۲/۲۳

پدرم...

از پس پنجاهی و اندی ز عمر
نعره بر می آیدم از هر رگی
کاش بودم باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی

"نیما یوشیج"

پ.ن: اولین شاعری که پدرم منو باهاش آشنا کرد نیما بود، شبها که از کار بر می گشت ازم می خواست که کتاب نیما رو بیارم و شروع میکرد با اون صداش که خداست واسه من، شعر رو می خوند و جاهایی رو که خیلی دوست داشت کمی مکث میکرد تا ببینه عکس العمل من چیه؟ شعر مورد علاقه اش اون روزا "خانواده سرباز" بود... اون روزا تازه رفته بودم کلاس اول... اگه کیفیت زندگیم همونطوری ادامه پیدا میکرد الان معلوم نبود کجا بودم... سقوط کردم... ببخش پدر...

۱۳۸۸/۱۲/۲۱

مجددا گوری باید!

...
همیشه بیزار بودم از این سه نقطه ها، اما این روزها زندگیم پر شده از...
زندگیم پر شده از حرفایی که نمیتونم بزنم
فحش هایی که نمی تونم بدم
چیزهایی که نمی تونم ... (حتی فعل این جمله رو هم قدغن کردی)
اشک هایی که نمی تونم بریزم، (اشک هایی که اگه پایین بیان ازشون سوء برداشت می شه)
...
پر شدم از سه نقطه هایی که بیزارم ازشون و فقط به خاطر توئه "م" عزیز که پاکشون نمی کنم و جاشون چیزی نمیذارم، مبادا بیشتر از این ازم برنجی...

پ.ن: فکر نمی کردم بعد از این همه سال هنوز خوشنویسی یادم باشه و بتونم قلم دست بگیرم. هنر آرامش بخشیه.

۱۳۸۸/۱۲/۱۹

وردی که بره ها می خوانند

وردی که بره ها می خوانند- رضا قاسمی- انتشارات خاوران پاریس
مجبورید دانلودش کنین مسلما.
خیلی ماه بود.

پ.ن:
بدون داشتن چشم انداز وصل، هیچ عشقی ممکن نیست.
(از همین کتاب)

۱۳۸۸/۱۲/۱۳

گوری باید!

دلم به اندازه ی بزرگی یه روحت گرفته.