۱۳۸۹/۰۷/۳۰

بزرگترین شهر مذهبی

نهادهای ترساننده در قم
;-)

خلجی - بی بی سی

۱۳۸۹/۰۷/۲۸

wait

There is NEVER shortcut to happiness

-shortcut to happiness

من فلسفه ای دارم

تا نيمه چرا اي دوست

لاجرعه مرا سرکش

من فلسفه‌اي دارم

يا خالي و يا لبريز ...



دوستان تذکر دادند که شعر از آقای "محمد علی بهمنی" یه. ممنون

من و آن همه خوشبختی...

هرگز هیچ حسرتی در دنیا


این چنین یک جا جمع نمی شود،

که در این سه واژه ی کوتاه :

« او دوستم ندارد»

سروالتر اسکات


۱۳۸۹/۰۷/۲۷

دستهایم را کجا بکارم فروغ؟

این دختر- اینجا- با تو که هزار مایل فاصله داری ازش، کاری ندارد، فقط کمی دوستت دارد، همین، مثل هزار آدم دیگری که کمی دوستشان دارد. باور کن و رهایش کن. رهایش کن و نگران نباش، منتظر معجزه هم نباش کاری از دست هیچکداممان بر نمی آید، روی آن صندلی مجلل ات نشسته ای و جوانی ام را به سگ حواله میدهی که چه؟ من هم کشیده ام همه ی اینها را، آهم هم دامنگیرتر است از تو -یادت نیست وقتی پهلویم را کبود کردی، سرت به میله ها خورد و تا صبح خون آمد؟ -اما نفرین نکردم، تو هم نکن با من که جایی  برای سیلی هایت ندارم...رهایم کن -

۱۳۸۹/۰۷/۲۲

دیگر بس نیست؟

داستانِ ما حتی شبیه داستانِ آن زمینِ برهوتِ روبرویِ ایستگاهِ اتوبوس، روبرویِ کوچه ی فیضی پور هم نبود که از چند ماه پیش آجر آجر بالا رفت و به سقف رسید...این عشق حتی استعدادِ آن زمینِ برهوتِ روبرویِ ایستگاهِ اتوبوس را هم نداشت 

۱۳۸۹/۰۷/۲۰

تاریخِ تطبیقیِ لطیفه

مادری بی‌قراری می‌کند
بچه‌اش روی ِ گاز
نه
بالای ِ دار است
"علیرضا روشن"

من

دلم به اندازه ای گرفته که عاجزم از هر چیز، حتی گریستن.... حجم بی کسی هایم تا این لحظه اینقدر برایم جلوه نداشته

دلم به اندازه ی امیدی که به همه ی شما داشته ام گرفته و نمیدانید این اندازه دلتنگی چقدر بزرگ است

دلم به اندازه ی بی تفاوتی هایت گرفته و نمیدانم با این حالی که امشب دارم فردا ... 

دلم گرفته، کاش راه گریه ام مثل راه گلایه ام باز بود 

۱۳۸۹/۰۷/۱۹

چیزهایی که هرگز به من نگفتی 2

هر کاری که کرده ای فدایِ سرت




بر باد رفته ام

چه خاکی بر سرِ آن همه سودا رفت، وقتی رفتی؟

خوب شد آن روزهایِ خیلی دور از چشمانت عشق دزدیدم برای همچین روزی که دلم گرفته، که دلم عجیب هوایِ دوست داشتن را کرده

هیچ راهی به سویِ تو باز نیست و این خاصیتِ عجیبِ توست که سخت، سرسختی

مثلِ آدم برفی دارم آب می شوم و هیچکس را ندارم که به خورشید اخم کند بابتِ این همه بی رحمی... دارم آب می شوم و در این ثانیه هایِ آخر هم ندارمت حتی