۱۳۸۹/۰۸/۰۱

بیا مرا تمام کن!

بخش های ناتمام زیادی تو این وبلاگ هست که مثل تمام زندگیم نیمه کاره ولشون کردم، امروز روزی بود که سراغ تمامِ "نیمه تمام های" زندگیم رفتم و دارم یا کلا از بین می برمشون یا واسه ادامه دادنشون برنامه ریزی می کنم. چند تا مورد خیلی اساسی هم هست که بی نهایت برام ارزشمندن، اما کاری از دستم بر نمی یاد

اما در مورد این وبلاگ

بخش "ناشر" رو کلا تعطیل می کنم چون دیگه نمی خوام خودمو پشتِ هیچی قایم کنم

اون داستان "سی سالگی" رو دارم سعی می کنم به کمک یه دوست تمومش کنم چون داستان، خیلی هم بی پیشینه نیست و هر وقت تموم شد می ذارمش تو وبلاگ


بخش "چیزهایی که هرگز به من نگفتی" رو هم تعطیل می کنم چون نمی خوام بابتِ سوء برداشت هایی که میشه ازش، به کسی توضیح بدم

خیلی سعی کردم که کلا قید "رُژیار" رو نزنم و موفق هم شدم. "رُژیار" چیزی داره که نمیذاره ازش بگذرم

در مورد آدم ها هم که کلی حرف و فحش و ارادت و عشق و نفرتِ نیمه تمام دارم باهاشون، می سپرم به خودشون، هر وقت خواستن بدونن چرا اینقدر دمِ دستشونم یا چرا مدت هاست ازم بی خبرن، حتما می یان سراغم.

 از اونایی هم که فکر میکنم با" اینقدر دمِ دست بودنم" و "حضور پُر رنگم" آزارشون  دادم به شدت عذر می خوام و رو به کمرنگی میرم