۱۳۸۹/۰۵/۳۰

او را به خود وا ننه!


ساده است
نوازش سگی ولگرد

شاهد آن بودم که چگونه زیر غلطکی می رود
و گفتند که سگ من نبود



ساده است ستایش گلی
چیدنش
و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد



ساده است بهره جویی از انسانی

دوست داشتنش بی احساس عشقی

او را به خود وا نهادن

و گفتن که دیگر نمی شناسمش



ساده است لغزش های خود را شناختن
با دیگران زیستن به حساب ایشان
و گفتن که من اینچنین نیم


ساده است که چگونه می زی
باری
زیستن سخت ساده است و پیچیده نیز هم




اگه اشتباه نکنم: مارگوت بیکل/ احمد شاملو