۱۳۸۸/۰۶/۰۲

چرا؟

عکس هایه دو ساله پیش به اینور رو نگا می کردم... چقدر پیر شدم... دو ساله پیش هر طور می شد خودمو می رسوندم تو کادر و می خندیدم و شکلک در می آوردم...اما این روزا همش نگام یه جایه دیگه ست
غیر از سه نقطه چیزی به ذهنم نمی رسه.
دارم چیکار می کنم با خودم؟ چرا ادایه آدم بزرگارو در می یارم؟ 26 سالگی! نکنه بزرگ شدم؟
نمی خوام... این دختر بیست و شش ساله ی امروز رو که تمام مدت بغض داره نمی خوام... چم شده؟ نه شکست عشقی خوردم.، نه زندان رفته ام، نه آنچنان بدهکارم...
نکنه همه همین حس رو دارن؟ نکنه هممون پیر شدیم ناگهان؟

شاید از فردا آدم دیگه ای بشم..شاید...

دوباره شب از نیمه گذشت و من بیدارم...