۱۳۸۸/۰۴/۲۱

تهوع:
کاش من پسر بودم، بعد یه دوست دختر داشتم که تصادف می کرد و میرفت تو کما بعد دکترش بهم می گفت: آقا دوستتون به هوش اومده اما حافظه شو از دست داده و کسی رو نمی شناسه. اونوقت منم در کمال خونسردی پیش خودم فکر می کردم" اشکال نداره، دوباره تمام سعیم رو می کنم و دلش رو به دست می یارم"
و کارگردان هم افکارمو با صدای بلند واسه بیننده ها پخش می کرد...